یادداشت
نظر هرکسی محترم نیست!
قطعاً همگی ما جملاتی نظیر «شما باید به نظر من احترام بذارید.»، «نظر هرکسی محترمه.»، «شما حق ندارید راجع به زندگی بقیه قضاوت کنید.» و … را در زندگی روزمره خود بهمراتب شنیدهایم. در اکثر موارد نیز گوینده، این جملات را با آنچنان قاطعیتی بیان میکند که گویی اصولی بدیهیاند و عدم اطلاع یا رعایت آنها گناهی کبیره است. آیا واقعاً همینطور است؟ خواننده مطلع شاید با خود بیندیشد که این جملات همگی از اصول دموکراسی و لوازم جامعه مدرن و یا برگرفته از آناند و به همین دلیل نیز جملاتی صحیحاند. اما این مطلب چقدر صحیح است؟ در ادامه قصد داریم این جملات را واکاوی کنیم و به بررسی باورهایی که این جملات در آنها ریشهدارند بپردازیم
«نظر هرکسی محترم است.» این جمله چه معنایی دارد؟ برای فهم معنای این جمله، خوب است به کاربرد آن دقت کنیم. وقتی فردی حین بحث این جمله را به کار میبرد، عمدتاً به این معناست که شما حق ندارید به محتوای باور طرف مقابلتان اعتراضی کنید و در مورد آن قضاوتی کنید. اما چرا نباید در مورد باورهای دیگران قضاوت کرد؟
اساس علم، قضاوت است. همه گزارههای علمی درباره طبیعت حکمی میدهند. از دیدگاه علم منطق نیز هر گزاره (تصدیق) از چند تصور و یک حکم تشکیلشده. پس اینکه درزمینهٔ ای بهطور مطلق حق قضاوت نداشته باشیم تنها به یک معناست و آن این است که ما در آن زمینه امکان به دست آوردن معرفت نداریم. و این همان آموزه سوفسطاییان است. مطابق این آموزه که امروزه از آن با عنوان «نسبیگرایی» یاد میشود، در همه یا برخی از زمینههای معرفت بشری مانند زمینههای علمی، اخلاقی، سیاسی و … رسیدن به هرگونه علم و یا معرفت صحیح و یقینی ممکن نیست. درنتیجه گزارههای بیانشده در هر یک از این زمینهها چیزی جز اظهارنظری شخصی نبوده و به ما هیچ اطلاعی راجع به واقعیت نمیدهند. به همین دلیل در این زمینهها همه باورها و گزارهها ارزش برابری دارند و هیچ باوری نسبت به باورهای دیگر برتر یا پستتر نیست. در این فضا بدیهی است که هیچیک از طرفین حق ندارند به باورهای طرف مقابل اعتراض کرده و یا آنها را مطلقاً غلط بدانند.

فلذا در صورت باور به نسبیگرایی، همانطور که سقراط متذکر شده، بحث و گفتوگو درباره عقاید یکدیگر ابلهی و اتلاف وقت خواهد بود. همچنین در این صورت دیگر هیچیک از علوم، اعتباری نخواهند داشت و تعلیم و تعلّم بیمعنی خواهد بود و بهطریقاولی فلسفه را نیز باید کنار گذاشت. زیرا نسبیگرایی معرفتی الزاماً منجر به رفع یا جمع نقیضین میشود که از امتناع آن دو از اصول اصلی فلسفه است. مشکلاتی ازایندست سبب شده که در طول تاریخ، نسبیگرایان هیچگاه نتوانند نظریهای منسجم ارائه کنند و هرگز از سطح ایراد مجموعهای از اشکالات فراتر نرفتهاند.
باورهای موردبحث، در نگاه اول، ممکن است با مفهوم دموکراسی مشابه و هماهنگ باشد. مگر نه این است که در یک نظام دموکراتیک همه افراد نسبت به هم ارزش یکسان دارند و هیچکسی از دیگری برتر نیست؟ در پاسخ باید گفت که باوجود شباهتها، این دو نگاه باهم متفاوت و حتی در تضادند. درست است که باورهای اساسی دموکراسی در ظاهر شبیه به باورهای نسبیگرایان است، اما برخلاف نسبیگرایان، معتقدان به دموکراسی باور دارند که اصول اساسی آنها صحیح است. درنتیجه، آنها نهتنها به دست آوردن معرفت را ممکن میدانند، بلکه معتقدند به آن دستیافتهاند و باورهایی مانند مدارا، آزادی و … باورهایی درستاند، که نباید در آنها شک کرد.
بهطور نمونه، یکی از شاخههای نسبیگرایی، نسبیگرایی اخلاقی است که مطابق این نظریه، ملاک تعیین درستی یک رفتار برای یک فرد یا جمعی از افراد خود آنها هستند. حال بیایید فرض کنیم جمعی از افراد تصمیم بگیرند مخالفان خود را به قتل برسانند. روشن است که این عمل، با اصل دموکراتیک مدارا سازگار نیست. اما ازنظر نسبیگرایی این افراد هیچ خطایی مرتکب نشدهاند، زیرا همگی قبول کردهاند که کشتن مخالفان ازنظر اخلاقی صحیح است. مثالهایی ازایندست تناقض میان این دو باور را بهخوبی آشکار میکنند.
سؤالی که اکنون پیش میآید این است که چرا نسبیگرایی دوباره در جامعه در حال گسترش است و تا این میزان مقبولیت پیداکرده؟ در پاسخ باید گفت در کنار مغالطات و برداشتهای غلط فلسفی و عوامل تاریخی-اجتماعی نظیر تجربههای هولناک غرب قرنهای ۱۹ و ۲۰ و مواجهه با عواقب استعمارگری، عامل دیگر گسترش این باورها برداشت غلط و سطحی از باورهای دموکراتیک است. بهطور مثال باور «هر انسانی حق دارد درزمینههایی که بر زندگی وی تأثیر میگذارند نظری داشته باشد و این حق وی محترم است» که یکی از باورهای اصلی دموکراسی است، پس از تغییرات فراوان به باور «نظر هرکسی محترم است» تبدیل میشود؛ که شاید در نگاه اول همان کوتاه شده باور قبلی باشد اما در محتوی کاملاً با آن متفاوت است.
عامل دیگری که از زمان افلاطون تاکنون در گسترش این باورهای نقش داشته، قدرتطلبی است. صاحبان قدرت همواره قوانین و قضاوتهای اخلاقی را در تضاد با منافع خود و بهعنوان مانعی که حوزه قدرتشان را محدود میکرده میدیدهاند. لذا بر آن شدند تا اینگونه نگرشها را در بین جوامع گسترش دهند. گسترش و مقبولیت این باورها در بازههایی از تاریخ سبب شده تا صاحبان قدرت بتوانند خواستههای خود -از پیروزی در دادگاههای یونان باستان تا رفتار دوگانه در سیاست بینالملل، استفاده ابزاری از حقوق بشر و …- را بدون مواجهه با اعتراضات مردمی بهآسانی محقق کنند.
صوت مقاله "نظر هر کس محترم نیست"
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان