یادداشت
صلح موعود
در روزهاي اخير قدس و آرمان فلسطين دوباره به تيتر اول روزنامهها و خبرگزاريهاي جهاني بازگشت. با مطرحشدن بيتالمقدس بهعنوان پايتخت رژيم جعلي اسرائيل و اعلام انتقال سفارتخانه آمريکا به آنجا، سيل جديدي از اعتراضات را در فلسطين و جايجاي جهان شکل داده است. اين در حالي بود که چندي از دولتهاي عربي مسائلي از قبيل صلح و ارتباط با اسراييل را بهصورت عملي شروع کرده بودند. البته اين مسئله ريشههاي تاريخي دارد.
با توجه به اين اتفاقات قصد داريم دو مورد از تلاشهاي گذشته اعراب براي مذاکره با اسرائيل را بهطور مختصر شرح دهيم.
1- مذاکرات «انور سادات» با «مناخيم بگين»
حمله غافلگيرانهي اسرائيل به مصر حاکي از ورود جنگ اعراب و اسرائيل به مرحله جديدي بود. البته ريشههاي درگيري اسرائيل و مصر به قبلتر از انور سادات برميگردد. شروع آنچه انور سادات به آن خاتمه داد در زمان «جمال عبدالناصر» شکلگرفته بود؛ اما زماني که اسرائيل بسياري از پايگاههاي مصريها را هدف حمله غافلگيرانه قرار داده و مناطق شمالي صحراي سينا را غصب کرده بود، ميتوانست موقعيت خوبي براي صهيونيستها باشد تا با آغاز مذاکرات، آنهم در شرايطي که اسرائيل دست بالاتر را داشت، ميتوانست منافع خود را بهخوبي تأمين کند.
بعدازاين حمله شوراي امنيت قطعنامه 242 را صادر کرد که در آن دو بند کلي وجود دارد اول اينکه کشورهاي به مرزهاي از قبل تعيينشده خود برگردند و دوم اينکه يکديگر را به رسميت بشناسند و در راستاي عاديسازي روابط تلاش کنند. نشناختن متجاوز در قطعنامه حاکي از حقيقت شوراي امنيت است. اينکه متجاوز را بيخيال، اصل صلح است که چيز گرانبهايي است؛ و البته در کلام انور سادات نيز اين جمله متبلور است.
با پادرمياني آمريکاييها مذاکرات بين انور سادات مناخيم بگين شروع ميشود. «ابراهيم کامل» که در آن زمان بهعنوان وزير خارجه در کمپ ديويد حضور دارد بعداً کتابي مينويسد که زيرکي دشمن در مذاکره و اشتباهات مصريها در اعتماد به آمريکاييها را فاش ميکند. در اين آنچه اسرائيل نياز داشت يعني به رسميت شناختن و تلاش براي عاديسازي حضور خود به نتيجه ميرسد.
انور سادات ترور شد اما حسني مبارک راه او را در پيش گرفت. آنچه امروز از انور سادات باقيمانده جايزه صلح نوبل است که در قابي مملو از تنفر مصريها و مسلمانها از او در تاريخ نقش بسته است.

2- از شاخه زيتون خون ميچکد (بررسي مذاکرات ياسر عرفات)
اينکه رهبر جنبش آزاديخواه فلسطين دست از آرمانهاي خود بردارد و پس از بيستوسه سال مبارزه با رژيم صهيونيستي براي آزادي فلسطين اشغالي (که وطن اوست) به سراغ مذاکره با اسرائيليها روانه ميشود در نگاه بسياري شايعهاي بود که کمتر ميشد باور کرد. البته زماني به واقعيت پيوست. زماني که او در ادامه استراتژي صهيونيستها براي ايجاد دولت خودگردان فلسطين (که در مذاکرات با مصريها مطرحشده بود) اين بار بايد بهصورت جدي و با يک شخصي که براي مردم الگو بود و مردم به او اعتماد داشتند، شکل ميگرفت. هدف اصلي اسرائيليها در مذاکرات هيچگاه عقبنشيني و در قبال آن رسيدن به صلح پايدار نبود هرچند که در شعارها و بسياري از مفاد توافقنامهها مطرحشده بود. آنها راه خود را براي گرفتن ارض موعود شناخته بودند. در اين راه تنها چيزهايي که آنها نياز داشتند:
- گرفتن زمان از طرف مقابل و مشغول کردن آنها به درگيريهاي داخلي براي پيشبرد ادامه تجاوزات خود بود.
- مشروع شناخته شدن و بازگشت امنيت به مرزهاي سرزمين اشغالي
مذاکرات ياسر عرفات با اسحاق رابين شروع شد و به توافقنامه اسلو انجاميد طبق آن دولت جعلي اسرائيل به رسميت شناخته شد و خشم عليه آن محکوم شد؛ و از طرفي دولت خودگردان تشکيل شد و اولويتها آن تعيين گشت.
بعد از ترور اسحاق رابين (با نقشه صهيونيستها) مذاکرات اين بار با نتانياهو ادامه يافت البته اسرائيل به هيچکدام از مفاد خود ازجمله برگرداندن مناطق مختلف و منتخبي از فلسطين پايبند نبود؛ و اين فلسطينيهاي مبارز بودند که با هر دور مذاکرات محدوديتهاي بيشتر نصيب آن ميشد.
مذاکره پاياني در راستاي صلح ترور بيولوژيکي بود زماني که اسرائيليها او را محصور کردند جواب تمام مذاکرات خود را گرفت. او که در سازمان ملل بهعنوان رهبر جنبش آزاديخواه گفته بود که من يک شاخه زيتون در يکدست و اسلحه در دست ديگرم است کاري نکنيد که شاخه زيتون از دستم بيافتد.
اما در حقيقت آن چيزي که از دست او افتاد اسلحه بود. در دنياي ظلم که سياست را گلولههاي تفنگ مشخص ميکنند بدون اسلحه طعمهاي بيش براي دشمن بيشتر نميسازد.
احتمالاً درحاليکه به خاطر دز بالاي پلوتونيم در بدنش خونريزي بند نميآمد خاطره جايزه صلح نوبلش در سال 1994 را مرور ميکرد.
جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی اصفهان